صداى سم سمند سپیده میآید
یلى که سینه ظلمت دریده میآید
گرفته بیرق تابان عشق را بر دوش
کسى که دوش به دوش سپیده میآید
طلوع برکه خورشید تابناک دل است
ستاره اى که ز آفاق دیده میآید
بهار آمده با کاروان لاله به باغ
به دشت ژاله گل نودمیده می آید
به سوى قله بی انتهاى بیداری
پرنده اى که به خون پر کشیده میآید
درآن کران که بود خون عاشقان جوشان
شهید عشق سر از تن بریده میآید
به پاسدارى آیین آسمانى ما
گزیده اى که خدا برگزیده میآید